źªŗĭ

...دختری از جنس سکوت...

źªŗĭ

...دختری از جنس سکوت...

درباره بلاگ
źªŗĭ




مــن בخـتـــــر دی ماه هستم ... اشتبـــاه نکن .. مغـــــرور نیستم ! اما به خـــوב میبــــالم .. زیــــرا "صـداقـــت و وفــــاבاری " اصـــول زنــــدگیم هستند. مـــرا بــا این בو اصـــل " زنـــבگی کن " ... בر غیـــر اینصورت : " به ســلامـــت... "

هر سال روزِ تولدم؛

شمع های بیشتری برایم اشک می ریزند ...



پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۴ فروردين ۹۶، ۰۳:۵۰ - محمد روشنیان
    تبریک
  • ۱ اسفند ۹۵، ۰۳:۳۶ - ramin pazoki
    لایک

۶ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است

۱۲ بهمن ۹۵ ، ۱۵:۲۳

چقدر


چقَـבر پــَـر می ڪِشَـב دلـَـــمـ

بـﮧ هــَــوآی تـُـو

اِنگـــآر تَمـآمـِ پـَرَنـבه ـهآی جَهـآטּ בر قـَلبــَمـ

آشیـــآنـِـﮧ ڪَرבه اَنـב

kameleh ...
۱۲ بهمن ۹۵ ، ۱۵:۲۲

سخت میشود


گاهی سخت می شود …
دوستش داری و نمی داند
دوستش داری و نمی خواهد
دوستش داری و نمی آید
دوستش داری و سهم تو از بودنش
فقط تصویری است رویایی در سرزمین خیالت
دوستش داری و سهم تو
از این همه ، تنهایی است ....

kameleh ...
۱۲ بهمن ۹۵ ، ۱۵:۱۷

وقتی...


وقـتی از چـشمِ کـسی بیُــفتی ،
مثلِ یــک قـــطره اشک ..
دیگه فــرقـی نمیــکنه کجـــا بـــاشی !؟
گوشه ی چشم ..
رویِ گونه ..
و یا ..
رویِ خــاک !
تـــو دیـگه چــکیــدی…




kameleh ...
۱۲ بهمن ۹۵ ، ۱۵:۱۵

متن5


گـریهآخـریـن چیزیست کہ بـاقی میمـانـد …


و “بـغـض” یکی مـانـده بہ آخـری


و “امیـد” پیش از بـغض میتـرکـد .

kameleh ...
۱۱ بهمن ۹۵ ، ۱۸:۰۴

گاهی

من از چشمات دل کندم
با اینکه زندگیم بودی
میدونستم یه روزی میری
ولی نه به همین زودی
من از رویات خط خوردم
من از چشمه تو افتادم
چقد اسون دل کندی
چه راحت بردی از یادم

به دنیای تو وابستم
ولی رد میشیم از حسم

باید باور کنم رفتی؟
میدونم اخره قصه ست.

kameleh ...
۰۹ بهمن ۹۵ ، ۱۰:۳۸

متن3


هــنوز هم

چشمــانم نگــاهت را

نگــاهم لبــانت را

و لبانم لــبانت را نشــانه مــیرود

در طــلب یــک بوسه

هنوز هم زیباست انتــظار آغوشت را کشیدن

حتی زیــباتر از گذشــته

مــیخواهم این راهی که من وتو آمده ایم را ازابــتدا ویران کنم

تاهــیچ کس به اینــجایی که ما رسیده ایم نرسد

مــن از درد

خامــوش می شوم...

درد تــو در من خاموش نمی شــود امــا...

حســــــرت!

یعنی شانه هایت دوش به دوشـــــــم باشد

اما نتوانــــم از دلتنگی به آن پناه ببـــــــرم

هـیـچ کـس دیـگـــــر تـو نـمـی شـود... حـتـی خـــودت...

چقــدر مــدرن می شــدند

شــعرهای مــن

ســنت چشمــهایت اگر مــی گذاشتــند

می ترسم

که مبادا مخاطب عارفانه هایم

مانند مخاطب عاشقانه هایم دیگر وجود خارجی نداشته باشد!

بازنده منم

که در را باز می گذارم

شاید که بازگردی

دزد هم که بیاید

چیز مهمی برای بردن نمی یابد

مهم من بودم

که تو بردی...

یادت هست؟!

جــناق می شکــستیم می گــفتیم:

"یــادم تــــو را فرامــــوش"

ولی امـــــــروز،

تمــام استخوانهـــــایم شکــــــــسته

بــگذار کسی نداند که چــگونه من به جای

نــوازش شدن،

بوســیده شدن،

گــزیده شــده ام...

ایــن روزها

بــرایم

حضور ســکوت را

تیــک بــزنید !

تلــخ تر از آنــم

که غیــبت نــخورم

چــقدر سخته با یه بــغض سنــگین

فــقط همــدم تنــهایــی هــای دیــگران باشــی

نــمک پرورده ات شدم...

بــس که هر لحظه...

به زخــم هایم...

نمک میــپاشی..!

دلم تنگ شده است برای آغوشی که

خیلی هم مطمئن نیستم بعد از این « مال من باشد »...!

حس لیوان تــرک خورده که پر میشود از چای داغُ! حال دلم اینگونه است!!!

چه تفاوت عمیقی ست بین تنــهائی قبل از نبــودنت

و تنهــایی پــس از نبــودنت

 

 

گرفته هرکس ز لب لعل تو کام دل خود......نشد روا کامم ز تو وای وای بر دل من!!


kameleh ...